تروريزم و بحران سياست جهاني
داکترضيا صديقي داکترضيا صديقي


تراژيدی بسلان به حيث ماجرای خونين ديگر ماه سپتامبر که در واقعيت لنگر پيکر غم اش برای لحظه يي استيلای بي رحم مرگ و ماتم پيشين را از مغز تاريخ شست و عاصيت آنرا از واژه گان يادگار زمانه ها به باد فراموشي سپرد عبرت هستي فردا های ماست .
اين حادثه که عميقاً مورد نفرت شديد جوامع بين المللي قرار گرفت،صف آرايي و برخورد انسان دوران ما منحيث عامل اصلی و معیار بنيادی روابط متقابل پديده های اجتماعي در برابر آن ناهمگون،جانبي،خودنگر و آميخته با احساسات فطری گرا و بالاخره فاقد يک تحليل عريان از درک واقعيت های موجود گوشه های تاريک و تذويری نيرنگ سياست زمانه ها است .
اين نگرش ناشيانه بر کليت مظاهر سيمای غم انگيز رخ داد ها و بحرانات پيهم حوادث ناگوار سياسي جهان که مقداری ناشي از داغ انتقام و نفرت است و تا جايي تجاهل عارفانه و انحراف آگاهانه از حقيقت وجود عامل علت اصلي است که همانا اژدهای ظلمت و زور است که شدت اختلافات را تا سرحد شعله های سرکش آتش و دود و نفرت و خون و انتقام از يک گوشه تا گوشه ديگر و از يک کناره تا کناره ديگر جهان بالا مي برد.

اين جايست که برمبنای فزوني تندی واکنش های قهرآميز جهان برخي از تحليل گران تاريخ و گروهي از دانشمندان سرشناس سياست و جامعه شناسي در تباني با اپوزسيون و موضعيگری يک پهلوی وسايل اطلاعات جمعي و رسانه های گروهي جوامع "مترقي" و "دموکرات" طوری مي اندیشند که اسلاميزم نه تنها عامل شدت بحران سياسي و اجتماعي در سطح جهان بوده،بلکه تهديد بزرگ برای انسان سدهء زيست ماست . پيوستن به اين عقيده بدون داشتن يک رسالت اخلاقي در تحليل و تشخيص فاکت های تاريخي نه تنها بي مفهوم و بي مايه است،بلکه يک قضاوت کور و ناشيانه و يک نگرش غير مسولانه در بازتاب و انعکاس بررسي مسايل است که دور از انصاف مي باشد.
مسلماً راديکاليزم،بنيادگرايي و قاطعيت افراطي مبني بر اعمال خواست های گروهي و انفرادی و سرانجام فناتيزم و تعصب گرايي بي مرز افتزای به خصوص در انديشه و عقايد مذهبي نه تنها راه انحرافي و گمراه کننده است،بلکه شبخون قهقرايي است که در نهايت امر تروريزم منحيث الهام بيرحم مرگ کور نيز زاده ای همين غلوی افراط در محور تفکر و انديشه است که امروز در نهاد دو عامل تروريزم و اسلاميزم به حيث يک پديده در زيرنام يک مقوله هيجاني و تحديد کننده اسلام بنيادگرا بشريت را تهدیدمي کند،اما نميتوان به اين طرز ديد همنوا شد که به تنهايي عامل اصلي و مسول همه يي اين خون ريزی ها و اين کشتار بي رحمانه در سراسر سيارهء زيست ماست .
روز جمعه اول ماه سپتامبر که در واقعيت روز استقبال از آغاز نخستين سال آموزشي در روسيه است،اطفال مکتب همراه با پدران و مادران شان در يک شب خون ناگهاني مورد حمله تروريستان قرار گرفتند و بار ديگر در اين دسته تروريستي مادراني که به رسم غمنامه ابدی چادرهای سياه به سرداشتند نيز شامل بود،انها مکتب را تحت تصرف خويش آورده اطفال را گروگان گرفتند و به حکومت روسيه هشدار دادند در صورتي که به پيشنهادات شان پاسخ مثبت ارائه نگردد،با انفجار بمب و نارنجک خود، و اسيران خود را به خاک و خون مي کشند. و اين بار است که آشيانه قلب يک مادر که مظهر مهرگان صفا و عطوفت است لانه باروت و مرمي برای خون و انتقام گرديده و دستان نوازشگرش که روزگاری سايه محبت و ترنم نويد زنده گي برای کودکانش بود امروز عامل تهديد کشتن و نابودي اش است .
تا اينکه صدای مهيب دو انفجار سکوت مرگبار داخل و فضای آشوبگر و سراسيمه يي بيرون مدرسه را درهم شکست و براساس آن طبق گزارش رسمي منابع روسيه نيروهای دولتي مجبور به يورش گرديدند که در نتيجه تعداد زيادی کشته و صدهاتن زخمي گرديدند. اما اينکه در عقب ديوارهای پيچيده و انحصاری کريملين چه پاليسي نهفته بود و چه تصميمي مبني بر آزادی گروگانان اتخاذ شد معمای ديگری است از نيم رخ تاريک سياست چند پهلوی روسيه که به يقين هزارهای ديگر قربانيان سناريوی بعدی آن خواهد بود.
اين حادثه نه تنها پيروان انديشه اسلام عاصي را در اثبات عقايد شان اطمينان بيشتر داد،بلکه روانشناسي اجتماعي جامعه "دموکراسي" را بار ديگر معتقد به آن نمودکه اسلام را به حيث الهام دهنده خفاش سمبوليک مرگ بپذيرد.
از اِنرو روان نفرت و بي اعتمادی در برابر نهادهای اسلامي رنگ زشت تر گرفت و برپای آن شيرازه معنويت آفرينش بشر که همانا جوهر انسانيت است هرچه بيشتر دستخوش تضادهای عقيدتي و تفاوت رنگ و پوست سيمای ظاهری اش شد.بدون آنکه برای لحظه يي فارغ از تمام اغواهای تعلقاتي در خلوت گاه آرام مسير تفکرش تصور نمايد که چگونه اين خفاشان مرگ و نابودی و کشتار به ميان آمد؟ و آنهم بدان زشتي نفرين آميزی که به جای فطرت و احساس مادری قلب يک زن گذرگاه کابوس مرگ ميشود و سينه داغديده اش آتشکده نفرت و کشتار و خون . و به اين ترتيب چرا در نهاد اسلام؟

چرا در افغانستان،عراق،سومالي،تيمورشرقي،فلسطين ،سوريه ،الجزاير،لبنان،بوسنيا و کوسوا،کشمير و در فرجام چيچن و داغستان .و چرا امروز که سده تسخير ستاره گان است،هيولای ددمنش روابط قرون وسطايي هنوز هم بر فرق انسان های اين سرزمين ها نيزه مي کوبد و تير بر قلب مي زند و جهان را با اين گسترده گي و فراخي اش آنقدر در تنگنای حوادث فرو ببرد که مجال تنفس و آرامش روحي از شر آلوده گي دود باروت و بوی خون در آن نباشد و خلوتي برای بردن خیالات در يک گوشه آن فقط يک آرمان باشد .
براساس شهادت تاريخ تروريزم که هنوز در زمان قابيل و دورتر از هزارساله های قبل از ميلاد دندان به هم مي کوبيد و در برابر آن افراطيت و تعصب و گرايش های مذهبي هنوز در اصول و آئين کليسا های کاتوليک در فرسنگ های زماني دور فارغ از موجوديت ما به مراتب خونين تر و خشن تر از بحران امروزی ايرلند شمالي بود.
شمشير کاتوليک در محور رهبری کليسا ها به حيث فتوا دهنده گان مشروع غارت و نابودی طبقات محروم و مخالفين مذهبي و عليه پابندی های تقدس عيسويت شاهد اين ماجرا ها است .

جويباران خون واتيکان در روم و صليب سرنگون پطروس مقدس در زمان کستانتينوس ميتواند انعکاس گوشهء از اين حقيقت باشد. از طرف ديگر نقش رخساره شمشير در سينه سياه پرچم سفيد و سبز بار ديگر خاطرات تلخ سرهای بريده و نقش های سرگردان را تا محکوم کردن استخوان اسکليت فرق سرانسان های زمان تسلط عرب در سينه داغ دار تاريخ اين مرزوبوم زنده مي سازد.
قتل بي رحمانه خاندان جعفر برمکي در زمان تسلط عباسيان تا زنده به آب جوش انداختن اطفال شان و کشتن يکصدوبيست هزار اسير در زمان حاکميت حجاج بن يوسف( 34-95 هجری) فقط برگه يي کوچکي از اين اعمال غيرانساني است .اما با وصف نهادهای سر فرو برده اش در برابر انسانيت هيچ کدام نمي تواند به تنهايي انگيزه برپا ساختن چنين اختناق و بغرنجي در خصوصيات فعلي اوضاع سياسي جهان گردد. مسلماً دست داشته های ميرغضب آنها فقط با استفاده از مسير کارنامه های ننگين سياه کاران زور و ظلمت قدرت بدون مرزوبوم جهاني در چهره نسل جدید و با حفظ ساختار کلي و بنيادی همان ايديالوؤی کهن مورد پيروی و جستجو قرار گرفته که در پرتو گرمي داغ سياست روز در يک اتحاد خطرناک انديشوی ماکياوليزم و راديکاليزم به حيث یکي از عوامل تهديد کننده مدنيت و معرفت قامت بر افراشت و بر مسند کرسي "افتخار" تکيه زد و نقش پای فراخ تری برای بدست آوردن اهداف عقايد مذهبي و انديشوی خود بدست آورد و سيمايش را به حيث يکي از عاملين بحران در زدوبند سياست روز برازنده ساخت .
به هرحال تفسير اجمالي اين انگيزه ها و بيرون آوردن شاخص و فاکت های دقيق و مشخص تاريخي در مورد آن خواهان دقت بيشتر است و مستلزم يک برنامهء تحقيقي و پژوهشي است که نمي توان در آمیزش عطوفت و احساسات فردی و سير تفکر ذهني تصوير حقيقي هويت آنرا بدست داد.

اما با آنهم مي توان گفت که با وارونه شدن توازن قدرت در سطح جهاني که با از هم پاشي شوروی سابق به حيث يک قدرت جهاني پيوند روشن و آشکارا دارد نظم جهاني برهم خورد و روسيه به حيث وارث ناسپاس اين ميراث بزرگ در چنگ سياست گرايان نابينايي افتيد که نه تنها با دزد ( ياران برون از مرزش ) برای غارت دهن خريطه را گرفت،بلکه در داخل برای از بين بردن همهء فرآوردهای سياسي- اجتماعي سرزمين شوروی آگاهانه و غيرآگاهانه بذل مساعي نمود. و به اين ترتيب سيستم منظم اقتصادی و بالاتر از همه نظم اجتماعي و امنيت ملي در سه بر چهار حصه سياره ما از بين رفت و جايش را به يک انارشيزم سراسری سپرد که به يک جامعه فاقد قانون مبدل گرديده و اسباب جنگ داخلي را مساعد ساخت .
چيزی که برای امريکا فقط يک تخيل بود.ايجاد يک اتحاديه نوين براساس دکتورين کشورهای مشترک المنافع و پيوند سياسي نه جمع يک نيز بنابر مداخلات مستقيم و غيرمستقيم امريکا به ناکامي انجاميد. اين وضع قدرت مرکزی را در روسيه روزتاروز ناتوان تر ساخت و آرمان امريکا را مبني برداشتن استراتيژی از هم پاشي بالکان و خط اتصالي طلای سياه در ماورای قفقاز و بحيره سياه در تحت سرپرستي ترکيه و تسخير حلقه عبوری برای بدست آوردن داشته های زيرزميني آسيای مرکزی و سنگرهای مطمين بلندی های هندوکش و بالاخره تقويه پاکستان و انتقام از هند و داشتن ساحه نفوذ بيشتر در کشورهای هندوچين و آسيای جنوبي و بالاخره درهم شکستن تمام جبهه مقاومت ضد اسرائيلي در خاورمیانه به حيث فاکت اصلي ديگر يک واقعيت قابل انکار بود،به خصوص بي تفاوتي امريکا و ناتو در برابر پيشنهادات روسيه در جريان جنگ يوگوسلاويا با داشتن آنهمه ساز و برگ جنگي چون 816 راکت اتومي،751 واحد راکت قاره پيما،384 راکت ميان برد متوسط و 1824 سرگلوله اتومي در کشتي های تحت البحری ديگر برای نيروهای امريکا "خرس قطبي" نقش شمشير داموکلس را نداشت .در اين جاست که فرماندار عاصي و يکتای جهان برای ايجاد"نظم جديد جهاني" و "دموکراتيزه"ساختن گيتي وارد صحنه ميشود. اين "نظم" و اين "دموکراسي" بايد نخست از جمهوری های شوروی سابق در آسيای مرکزی آغاز ميگرديد که تسلط بر افغانستان به حيث گذرگاه عبوری تسخير وادی طلای سياه نقش قاطع را برای سياست امريکا داشت که برمبنای دکتورين Mission impossible مديريت قابل اجرا در آغاز در موجوديت طالبان و بعداً در حمله مستقيم صورت گرفت .

به وجود آوردن معادل سلطنت سعودی ها و تسلط اسرائيل از بابيلون تا رود نيل و از آنجا تا صحرا های بي پايان سومالي هدف ديگر بود که به اين صورت سياست چماق بزرگ دروازه های شکسته جامعه ظالم فيودالي اطن بار در چهره تفنگ و فاقد تمام معيارها و موازين بين المللي در زير شعار سياسي "پايان جنگ سرد" و دموکراسي همگاني وارد صحنه سياست جهاني گرديد و آنهم در يک جبين جبر و انتقام عقده های کتماني .
اينجاست که آتش جنگ از وادی های هندوکش تا فرازه های هماليا ،از عراق تا بلندی های جولان و فلسطين در خاورميانه و از وادی های خزر تا کناره های بحيره سياه و از آنجا تا داغستان و چيچن و از صحرا های سومالي تا افريقای مرکزی شعله ور گرديد و به اين ترتيب بشريت از طريق دروازه های آتش وارد سده بيست و يک گرديد.
برمبنای همين سياست بود که بالاتر از صدها هزار انسان وطن ما در زير شعار کذايي "دفاع از اسلام " برمبنای سياست انتقام جنگ ويتنام از بين رفتند و آواره گرديدند، و ساختار اين سرزمين تبديل به مغاره های گمنام وحشت زده يي گرديد که ياد نفرين شده کوره گان آدم کش هيتلر و چنگيز را يک بار ديگر در دل تاريخ زنده ميسازد و امروز تيکه دار دموکراسي جهان در راستای ديوارهای شکسته و بنياد از هم پاشيده و ملت آواره و گرسنه اش مصروف " دموکراتيزه "ساختن است ،که در مقياس نهضت تاريخ دموکراسي ساختار خود انگيخته دموکراسي آتن در يونان قديم قبل از ميلاد در برابرش از حقانيت بيشتر برخوردار است .
نتايج همين سياست است که امروز هر شهر،هر دهکده و هر خيابان در عراق کربلا است ، و تا سرحدی از خون انسان ها روز تا روز رنگين شده مي رود که حماسه گرم آبه خونين کربلای باستان را از دفتر خاطره ها ميشوید .
در پرتو اين پاليسي است که تروريم دولتي اسرائیل به رهبری شارون فارغ از تمام تعهدات بين المللي اش بر ويراني کاشانه هاي آواره گان فلسطيني ادامه مي دهد و قانون جبر و شکنجه اش هم رنگ دژخيمان افسانوی حمورابي در مصر است که ديگر زبان نوشتار از هيبت وحشت آن فاقد تحرک است .
تحريکات غرض آلود همين سياست بود که موجبات و مقدمات جنگ داخلي را در يوگوسلاويا تدارک ديد تا اينکه موجوديت اش به حيث کشور نيرومند فنا گرديد و سيستم امنيتي را در آن کشور به خاک سپرد و زمينه را برای تضادهای ناسيوناليستي و انتقام ساديستي اختلافات تباری و مذهبي مهيا ساخت،تا اينکه با گرفتن انتقام از ميراث بزرگ و انساني تيتوی فقيد مردم يوگوسلاويا شصت و هفت شبانه روز مخوف را در زير شليک بم افگن های ناتو در گيرودار مرگ و زنده گي سپری کردند.
و سرانجام در زدوبند همين بازی ها بود که در افريقای مرکزی در کينساشه و زاير دو مليون انسان تلف شد که حتا قلب خاک و سينه فراخ زمين از پذيرش پيکر نعش های شان عاجز ماند. و به برکت همين دموکراسي بود که بيست هزار انسان در چيچن رهسپار قتل گاه ها گرديد و ده ها هزار ديگر از خانه ها و لانه های بي سروسامان شان رهسپار سرنوشت تاريک و نابودی شدند.
به هرحال در آلوده گي همين سياست است که آخرين نهادهای اخلاقي موازين حقوق بشر در رابطه با ميتود حيواني شکنجه زندانيان ابوغريب توسط واحدهای امنيتي واشنگتن در عراق زيرپا ميشود .
در آخرين تحليل مي توان فارغ از تمام بساط انديشوی و پيوندهای عاطفي و حکم احساساتي بر قضايای موجود به اين نتيجه رسيد که حکمتیار و ملاعمر در افغانستان،بن لادن در سعودی،ظواهری در مصر،النحاوی در اردن،بسایف در قفقاز و جبهه مقاومت مورو در فلپاين زاده يي همين نيرنگ های سياسي است که در مقطع های زماني مختلف هرکدام شان در تطبيق پس منظر سياست امريکا به صورت آگاهانه و یا غير آگاهانه همتا های صادق سازمان سيا برای جلوگيری از گسترش خطر "کمونيزم" در اين جا و آنجا بودند.

و اين جاست که حلقه های سياه در روند منافع گوناگون سياسي و طبقاتِ شان روزگاری يکي بر محور ديگر حلقه زد و عامل تهديد بزرگ برای بشريت گرديد. و در فرجام کلام در موجودِت همين اتحاد غيرمقدس پيشين بود که امروز وجود زن نه به حيث سمبول زيبايي و فطرت،بلکه حامل انفجار موشک هاست و هزاران هزار طفل و نوجوان فلسطيني هر روز در دفتر بريگادهای مرگ برای گرفتن انتقام به ثبت نام مي روند تا اينکه فريادهای خفه شده روزگاران شانرا به گوش تاريخ برسانند.اينکه ديگر بناگران مکار دموکراسي تحمل يک انتقاد را در برابر وحشي گری های اسرائيل ندارند،پس تا جايي که منافع سياسي و اقتصادي شان در ميان باشد ديگر جای برای قامت راست قلم به خاطر تحليل عريان حوادث نيست .< br> به اين صورت در زمان ما قامت انسانيت خميده است و پيکرش شکسته و در پرتو منابع هنگفت سرمايه و سود چشم بصيرت کور است .
October 10th, 2004


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
گزیده مقالات